اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضخم

نویسه گردانی: ḌḴM
ضخم . [ ض ِ خ َ ] (ع مص ) کلان و فربه گردیدن . ضَخامة. (منتهی الارب ). تناور شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). سطبر شدن . (منتخب اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
زخم شدن . [ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) دارای زخم شدن . زخمی شدن . زخم برداشتن . مجروح گشتن ۞ . رجوع به زخم شود.
سنگ زخم . [ س َ گ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر اعرابی و آن سنگی باشد مانند عاج چون بسحاق کنند و بر موضعی که خون از آن روان باشد بر...
سیاه زخم . [ زَ ] (اِ مرکب ) مرضی است عفونی ۞ که عامل مولدش باکتریدی شاربونوز ۞ میباشد. این مرض در انسان معمولاً زخمی موضعی و بدخیم تو...
ضربه پتک
اولسر پپتیک (peptic ulcer disease) به معنی نوعی آسیب خوش خیم به مخاط و زیرمخاط دستگاه گوارش می‌باشد . معمولاً بین ترشح اسید معده و این آسیب ارتباط وجو...
زخم نظر. [ زَ م ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) چشم زخم . نظر زدن . صدمه ٔ نگاه : ز دست رفتم و بی دیدگان نمیدانندکه زخمهای نظر بر بصیر می آ...
زرده زخم . [ زَ دَ / دِ زَ ] (اِ مرکب ) ۞ قوباء. ادرفن . ساری یاره . زرده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زردزخم شود.
زخم کاری . [ زَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ضربه ٔ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است ). جراحت بزر...
زخم کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . (آنندراج ). زدن . ضربه وارد آوردن : غلامی که ویرا اقماش گفتندی ... در آمد و بر شیر ز...
زخم گران . [ زَ م ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )ضربت سخت و سنگین . بسختی زدن و نواختن : بینی آن زخم گران بر سر کوس لرزه و دل سبکی بر علم...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.