اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عظار

نویسه گردانی: ʽẒAR
عظار.[ ع ِ ] (ع اِمص ) امتلاء و پری از شراب . (از اقرب الموارد به نقل از لسان و تاج ). و رجوع به عظارة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
آزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند : آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیا...
ازار. [ اِ ] (اِ) فوطه . لنگ . (غیاث اللغات ). لنگی . (برهان ). قطیفه . تنکه : دو تن را بفرمود زورآزمای بکشتی که دارند با دیو پای برفتند شایسته ...
ازار. [ اِ ] (ع اِ) چادر. دقرور. دقروره . دقراره . خصار. (منتهی الارب ). چادری که بر میان بندند. ملحفة. لنگ . جامه ٔ نادوخته که بدان نیم زیری...
ازار. [ اَزْ زا ] (اِ) نامی است که در شهسوار بدرخت آزاد دهند. رجوع به آزاد و آزاددرخت شود.
اذآر. [ اِذْ ] (ع مص ) اذآر کسی ؛ بخشم آوردن او را. اغضاب . در خشم آوردن . (منتهی الارب ). || ترسانیدن او را. || حریص کردن ویرا. ایلاع . ...
ازآر. [ اِزْ ] (ع مص ) بانگ کردن و غریدن شیر. (منتهی الارب ).
ازعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) تنک موی . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اندک موی . اندک موی تن . (مهذب الاسماء). مؤنث : زَعْراء. ج ، زُعر. (منتهی الار...
سمن عذار. [ س َ م َ ع ِ ] (ص مرکب ) سمن خد. (ناظم الاطباء).
خوش عذار. [ خوَش ْ / خُش ْ ع ِ ] (ص مرکب ) خوش صورت . زیباروی : ای زال مستحاضه که آبستنی به شرزان خوش عذار غنچه ٔ عذرا چه خواستی .خاقانی .
دل آزار. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آزارنده .دلازارنده . هرچیز که موجب آزردن خاطر گردد. (ناظم الاطباء). آنچه و آنکه سبب آزردن خاطر شود : ای تو دل ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.