عفط
نویسه گردانی:
ʽFṬ
عفط. [ ع َ ] (ع مص ) تیز دادن بز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضرط. (المصادر زوزنی ). || بینی افشاندن میش چون بینی افشاندن خر. (از اقرب الموارد). عَفیط. و رجوع به عفیط شود. || درماندن به سخن . (از منتهی الارب ). سخن گفتن به لکنت . (از اقرب الموارد). || تیز دادن به هر دو لب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواندن گوسپندان را و بینی افشاندن آن . || راندن شبان گوسپندان را به همان روش که عطسه دهند. (از منتهی الارب ). زجر کردن شبان گوسفندان را به صورتی که شبیه «عفط» آنها باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان ...
افت کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن وزن چیزی ، مانند حبوب و غلات و جز آن . وزن چیزی کم شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به افت ش...
افت و خیز. [ اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت است از حالت بین بین شتافتن و آهسته رفتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). || کنایه از نشیب و...
آفت رسیدگی . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آفت رسیده . آفت زدگی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عقب افت-ادگی . [ ع َ ق َ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پس ماندگی . دنبال افتادگی نسبت به دیگران . (فرهنگ فارسی دکترمعین ).
افت و انداز. [اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت از حرکات خوش آینده کردن است . (آنندراج ) (بهار عجم ) : افت و انداز بتی را بنده ام کز س...
خانه ٔ آفت ریز. [ ن َ /ن ِ ی ِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.