گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عمعم نویسه گردانی: ʽMʽM عمعم . [ ع ُ ع ُ ] (اِ صوت ) صوتی از خر، جز صوت عرعر و عان عان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو به عانعان رسی فرومانی ای مَه عانعان ِ خر، نه عمعم خر.سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی عمام عمام . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِمامة. رجوع به عمامة شود. امام امام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقتدا، رئیس باشد یا غیر رئیس . (منتهی الارب ). پیشوا. (آنندراج ). پیشرو. (فرهنگ فارسی معین ) . ج ، اَیِمَّه ، اَئِمَّه . ... امام امام . [ اِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آم ّ. (متن اللغة). قصدکنندگان . (ناظم الاطباء). رجوع به آم شود. امام امام . [ اَ ] (ع ق ، اِ) پیش . (منتهی الارب ).ضد وراء. (از متن اللغة). فراپیش . (فرهنگ فارسی معین ). در مقام تحذیر گفته میشود امامک و آن اسم ... امام امام .[ اِ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس ، جد خلفای عباسی است . رجوع به ابراهیم ... شود. امام امام . [ اِ ] (اِخ ) (میرزا قاسم ) از معاصران خواندمیر مؤلف حبیب السیر و در خط تعلیق و نستعلیق و فن شطرنج استاد بوده و شعر می سروده است . خوان... امام امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 56 هزارگزی شمال باختری سیردان و 24 هزارگزی راه شوسه . ... امام امام . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، مرکز دهستان سُمام واقع در 50 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 18 هزارگزی خاور دیلمان... امام امام . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از بخش اَرکَواز شهرستان ایلام ، واقع در 30 هزارگزی شمال باختری قلمه دره کنار راه مالرو ارکواز به ایلام . کوهستان... امام امام . [ ] (اِخ ) (یعنی محل اجتماع ) و آن شهری بود در طرف جنوب یهودا، که موضع آن محقق نیست و بعضی از نویسندگان این لفظ را به کلمه ٔ حاصو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۱۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود