اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمعم

نویسه گردانی: ʽMʽM
عمعم . [ ع ُ ع ُ ] (اِ صوت ) صوتی از خر، جز صوت عرعر و عان عان . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چو به عانعان رسی فرومانی
ای مَه عانعان ِ خر، نه عمعم خر.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
امام عبدا. [ اِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آبادبخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 36 هزارگزی جنوب راه عمومی میان آباد ...
امام زمان . [ اِ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امام عصر. امامی که در روزگار خود مأمور هدایت مردم است : بر جان من چو نور امام زمان بتاف...
امام جمعه . [ اِ م ِ ج ُ ع َ / ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ملای بزرگی که دولت او را برای امامت نمازجمعه و امور دیگر شرعی معین میکرد. (از...
امام الدین . [ اِ مُدْ دی ] (اِخ ) منشی اصفهانی . از بزرگان روزگار امیر مبارزالدین فرمانروای فارس بوده است . (از تاریخ گزیده چ لندن ص 636).
امام الدین . [ اِ مُدْ دی ] (اِخ ) منشی توران شاه بن طغرل (476-489 هَ . ق .). دوازدهمین پادشاه قاوردیان در آغاز پادشاهی بوده است . (تاریخ اف...
امام الدین . [ اِ مُدْ دی ] (اِخ ) امیر کاتب بن امیر عمر، از دانشمندان معروف قرن هشتم هجری بود، شرحی بنام «کفایه » بر کتابی موسوم به «هدای...
امام الدین . [ اِ مُدْ دی ] (اِخ ) عبدالکریم بن ابی سعد محمدبن عبدالکریم بن فضل بن حسن فقیه شافعی مکنی به ابوالقاسم و معروف به رافعی قزو...
امام اسعد. [ اِ م ِاَ ع َ ] (اِخ ) اسعدبن ابی نصر مکنی به ابی الفتح مدرس نظامیه ٔ بغداد بوده است . رجوع به اسعد میهنی شود.
امام خوانی . [ اِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) در تعزیه و شبیه خوانی در نقش امام بازی کردن . شغل امام خوان .
امام حسین . [ اِ ح ُ س َ ] (اِخ ) حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . رجوع به حسین ... شود.- امثال :امام حسینی نیست و گرنه شمر بسیار اس...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۹ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.