گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عمعم نویسه گردانی: ʽMʽM عمعم . [ ع ُ ع ُ ] (اِ صوت ) صوتی از خر، جز صوت عرعر و عان عان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو به عانعان رسی فرومانی ای مَه عانعان ِ خر، نه عمعم خر.سوزنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی امام امام . [ اِ ] (اِخ ) ابن ارقم نمیری . از شاعران معاصرحجاج بن یوسف است . (از البیان و التبیین ج 2 ص 296). امام چای امام چای . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری سراب و 2/5 هزارگزی راه شوسه ٔ ... امام داد امام داد. [ اِ ] (اِخ ) ده کوچکی است ازبخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقع در 14 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . دارا... هفت امام هفت امام . [ هََ اِ ] (اِخ ) امام ابوحنیفه ، امام شافعی ، امام مالک ، امام احمدبن حنبل ، امام ابویوسف ، امام محمد، امام زفر. (غیاث ). || نیز... امام رضا امام هشتم شیعیان ابوالحسن علی بن موسی الرض ، ملقب به «رضا» امام هشتم شیعیان دوازده امامی که وی را با عنوان امام رضا یاد میکنند. پدر او ابوالحسن موسی ... پنج امام پنج امام . [ پ َ اِ ] (اِخ ) نام زیارتگاهی در استراباد که به امام زاده ٔ پنج تن نیز معروف است . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 29 و 55... پیش امام پیش امام . [ اِ ] (اِ مرکب ) پیش نماز. (آنندراج ). درب امام درب امام . [ دَ اِ ] (اِخ ) بقعه ٔ زیبائی است در شهر اصفهان که برمدفن امامزاده ابراهیم و امامزاده زین العابدین ساخته شده است و ساختمان آن... امام نشین امام نشین . [ اِ ن ِ ] (اِخ ) مرکز حکومت یمن و مسقط را گویند از آنکه حاکم این دو ناحیه امام نامیده میشود. امام وردی امام وردی . [ اِ وِ ] (اِخ )دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 11 هزارگزی خاور راه شو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود