غاضی
نویسه گردانی:
ḠAḌY
غاضی .(ع ص ) شتری که درخت غضا خورد. || تاریک وروشن . (از اضداد). (کنزاللغة). رجوع به غاض شود.
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
قاضی ابن الجعابی . [ اِ نُل ْج ِ ] (اِخ ) عمروبن محمدبن سلام ، مکنی به ابوبکر. رجوع به قاضی ابن جعابی و ابن الجعابی ابوبکر عمرو شود.
قاضی ابن الجعابی . [ اِنُل ْ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی ابن جعابی محمد شود.
غازی بیک ایدغمش . [ ب َ دُ م ِ ] (اِخ ) از ممالیک و پرورش یافتگان اتابک پهلوان که در اوائل قرن ششم هجری فرمانروای ری و همدان و اصفهان ب...
قاضی ابن انباری . [ اِ ن ُ اَم ْ ] (اِخ ) احمدبن علی . رجوع به قاضی انباری شود.
قاضی ابن شاهویه . [ اِ ن ُ هو ی َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن علی . رجوع به ابن شاهویه ابوبکر شود.
قاضی ابن مأمون . [ اِ ن ُ م َءْ ] (اِخ ) احمدبن علی بن هبة اﷲ. رجوع به ابن مأمون احمد شود.
قاضی جمالی بکری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) مولی علاءالدین فضل یا فضیل بن مولی علی بن احمد جمالی بکری حنفی قاضی مکه و مفتی دیار رومیه بوده اس...
قاضی برهان الدین . [ ب ُ ن ُدْ دی ] (اِخ ) احمد ملقب به برهان الدین ومعروف به قاضی برهان . عالمی است ادیب از قبیله ٔ چنگیزخان که بعد از ت...
قاضی برهان الدین . [ ب ُ ن ُدْ دی ] (اِخ ) محمد هروی . رجوع به قاضی هروی شود.
قاضی خواجه کلان . [ خوا / خا ج َ ک َ ] (اِخ ) سالها در شهر هرات به امر سلطان حسین میرزا قاضی نافذ الحکم بود و به حل و فصل قضایای شرعی میپ...