قدسی . [ ق ُ ] (اِخ )(میر...) از شاعران و از مردم تفرش است . او راست :
از نگاه گرم من برخود به صد دل عاشق است
دیده در آئینه ٔ چشمم مگر رخسار خویش .
###
شوق نگذارد کزو یکبارگی دل برکنم
ورنه با این ناتوانی مردنم دشوار نیست .
###
زدن خنجر و مرهم طلبیدن ز رقیب
بر سر زخم دلم خنجردیگر زدن است
خون طلب کردن از آن شوخ ستمگر قدسی
آتش رشک به هنگامه ٔ محشر زدن است .
(تذکره ٔ مجمعالخواص ص 100 و 101).