اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قطب

نویسه گردانی: QṬB
قطب . [ق َ ] (ع مص ) آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی . رجوع به قُطوب شود. || بریدن و فراهم آوردن . فراهم آمدن و مجتمع گشتن . گویند: قطب القوم . || آمیختن . || به خشم آوردن . || پر گردانیدن . || در هم افکندن گوشه ٔ جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطب الجوالق . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوارزمشاه . رجوع به محمد خوارزمشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوافی . رجوع به مجد خوافی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.
قطب الدین . [ ق ُبُدْ دی ] (اِخ ) محمودشاه . رجوع به محمودشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْدی ] (اِخ ) محمودشاه یزدی . رجوع به شاه یزدی شود.
قلعه قطب . [ ق َ ع َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول ، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و کنار راه خاوری...
قطب رازی . [ ق ُ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به قطب الدین رازی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) یاقوتی ، امیر اسماعیل خال برکیارق بود و به دستور تَرکان خاتون به جنگ برکیارق رفت و به سال 486 هَ . ق . ...
قطب الدینی .[ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 7 هزارگزی باختر سعیدآباد و 2 هزارگزی جنو...
قطب الزمان . [ ق ُ بُزْ زَ ] (اِخ ) مروزی ، محمدبن ابی طاهر طبسی مروزی . رجوع به محمدبن ابی طاهر شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.