قطب
نویسه گردانی:
QṬB
قطب . [ق َ ] (ع مص ) آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی . رجوع به قُطوب شود. || بریدن و فراهم آوردن . فراهم آمدن و مجتمع گشتن . گویند: قطب القوم . || آمیختن . || به خشم آوردن . || پر گردانیدن . || در هم افکندن گوشه ٔ جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطب الجوالق . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قطب راوندی .[ ق ُ ب ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به قطب الدین راوندی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خان آباد قطب . [ دِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 18 هزارگزی باختر شوش و 2 هزارگزی باختر راه شوس...
قطب قسطلانی . [ ق ُ ب ِ ق َ طَ ] (اِخ ) رجوع به قسطلانی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صادق قطبزاده (۴ اسفند ۱۳۱۴ -۲۴ شهریور ۱۳۶۱) فرزند حسین قطبزاده از جمله مشاوران آیتالله خمینی در پاریس و پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ وزیر امور خارجه و ...
شاه قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضابخش اردکان شهرستان شیراز. دارای 251 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن برنج ،غلا...
قطب الدین تونی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ تو ] (اِخ ) حیدر موسوی . از سادات جلیل القدر و عارفان معروف بوده و با چندین واسطه نسبش به عبداﷲبن موسی ب...
قطب الدین رازی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن ابی جعفر، مکنی به قطب الدین و قطب المحققین . از اکابر علمای نامی اسلامی است ، و در...
قطب الدین نسفی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ ن َ س َ ] (اِخ ) طبیب . وی مهارتی بیش از طبیبان عصر خویش داشت ، و از اطرافیان خاص سلطان سعید بود. پس از ...