قوقع
نویسه گردانی:
QWQʽ
قوقع. [ ق َ ق َ ] (ع اِ) گیاهی است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قوغا. [ ق َ/ قُو ] (اِ) غوغا. (آنندراج ). رجوع به غوغا شود.
در گنجوی به معنی اشوبگران صحیح است.غوغائیان:شهرآشوبان-ازاذل و اوباش...شحنه ی غوغای هراسندگان: کسی که امید هراسندگان از غوغائیان می باشد. غوغای هراسندگ...
غوغاqo[w]qā معنی ۱. دادوفریاد؛ خروش. ۲. مردم بسیار و درهمآمیخته. ۳. (اسم، صفت) [قدیمی] مردم آشوبطلب. ⟨ غوغا انگیختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ غوغا کر...
غوغا. [ غ َ / غُو ] (اِ) شور و مشغله . (فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فری...
غوغاء. [ غ َ ] (ع اِ) ملخ ، چون پر برآرد، یا وقتی که رنگش مایل به سرخی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملخ یا ملخ انبوه . (منتهی الارب ذ...
غوغا کردن . [ غ َ / غُو ک َدَ ] (مص مرکب ) هیاهو کردن . سخت بانگ زدن . شور و غوغا و فریاد برآوردن . هنگامه کردن . قیامت کردن . انقلاب و تهییج کر...
شور و غوغا. [ رُ غ َ / غُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورش و هنگامه و غوغا. (ناظم الاطباء) : که ترکان دوست می دارند دائم شور و غوغا را.مغربی (...
غوغا شکستن . [ غ َ / غُو ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن فتنه و آشوب . خوابانیدن غوغا و شورش . رجوع به غوغا شود : شه غوغائی غوغاشکن کز حکم تی...
غوغا سالار. (غوغا + سالار) الف. هوادار حکومت «غوغا سالاری». مترادف این واژه در زبان انگلیسی «ochlocrat» است. عوام فریب. در این حال، مترادف این واژه در...
غوغا سالاری. الف. حکومت بوسیلۀ عوام زورمند (اوباش) و بر اساس رهبری جاهلین بر جامعه. مترادف این واژه در زبان انگلیسی «ochlocracy» است. عوام فریبی. رجوع...