غوغاء
نویسه گردانی:
ḠWḠAʼ
غوغاء. [ غ َ ] (ع اِ) ملخ ، چون پر برآرد، یا وقتی که رنگش مایل به سرخی گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملخ یا ملخ انبوه . (منتهی الارب ذیل غوی ). ملخ پیاده . (مهذب الاسماء). ملخی که پرش برآمده باشد. || کرمکی است شبیه به پشه که بسبب ضعف ، گزیدن نتواند. || مگس ریزه ، و به سمی الغوغاء من الناس . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردم آمیخته از هر جنس . (مهذب الاسماء). || مردم بسیار درهم درآمیخته . (منتهی الارب ذیل غوی ). مردم سفله و شتابندگان به بدی . در حدیث «عمر» آمده : «یحضرک غوغاءالناس »؛ مردم انبوه درهم آمیخته ، و این معنی مأخوذ است از معنی «کرمکی شبیه به پشه که بسبب ناتوانی نمی گزد». (ازاقرب الموارد). شرانگیزان . رندان . (مقدمة الادب زمخشری ). گروهی از سفله ٔ مردم هنگامه جو و شرطلب . رَعاع . و رجوع به غوغا شود. || صاحب منتهی الارب بمعنی «با انبوهی درافتادن در جنگ » نیز آورده است ، ولی ظاهراً این معنی نقل غلطی است از عبارت «تغاغی علیه الغوغاء؛ یعنی او را بشر و فتنه درافکندند» که در تاج العروس و اقرب الموارد آمده است . رجوع به ذیل اقرب الموارد ماده ٔ غوغ و تاج العروس ماده ٔ غوی شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غوغا. [ غ َ / غُو ] (اِ) شور و مشغله . (فرهنگ رشیدی ). شور و مشغله و فریاد و فغان که در وقت حادثه و بلایا از ازدحام و خروج خلق برآید حتی فری...
در گنجوی به معنی اشوبگران صحیح است.غوغائیان:شهرآشوبان-ازاذل و اوباش...شحنه ی غوغای هراسندگان: کسی که امید هراسندگان از غوغائیان می باشد. غوغای هراسندگ...
غوغاqo[w]qā معنی ۱. دادوفریاد؛ خروش. ۲. مردم بسیار و درهمآمیخته. ۳. (اسم، صفت) [قدیمی] مردم آشوبطلب. ⟨ غوغا انگیختن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ غوغا کر...
قوغا. [ ق َ/ قُو ] (اِ) غوغا. (آنندراج ). رجوع به غوغا شود.
قوقع. [ ق َ ق َ ] (ع اِ) گیاهی است . (از اقرب الموارد).
غوغا کردن . [ غ َ / غُو ک َدَ ] (مص مرکب ) هیاهو کردن . سخت بانگ زدن . شور و غوغا و فریاد برآوردن . هنگامه کردن . قیامت کردن . انقلاب و تهییج کر...
غوغا شکستن . [ غ َ / غُو ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن فتنه و آشوب . خوابانیدن غوغا و شورش . رجوع به غوغا شود : شه غوغائی غوغاشکن کز حکم تی...
غوغا سالار. (غوغا + سالار) الف. هوادار حکومت «غوغا سالاری». مترادف این واژه در زبان انگلیسی «ochlocrat» است. عوام فریب. در این حال، مترادف این واژه در...
شور و غوغا. [ رُ غ َ / غُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورش و هنگامه و غوغا. (ناظم الاطباء) : که ترکان دوست می دارند دائم شور و غوغا را.مغربی (...
غوغا سالاری. الف. حکومت بوسیلۀ عوام زورمند (اوباش) و بر اساس رهبری جاهلین بر جامعه. مترادف این واژه در زبان انگلیسی «ochlocracy» است. عوام فریبی. رجوع...