اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کعم

نویسه گردانی: KʽM
کعم . [ ک ِ ] (ع اِ) سلاحدان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، کعام . || هرآنچه در وی چیزنهند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، کعام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
کام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) در چیزی ، توفیق یافتن در آن چیز. غلبه . پیروزی . (از آنندراج ). برخوردار شدن . به مراد رسیدن . بدست آوردن مطلوب...
گسترده کام . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کامیاب . مرّفه . موفق . منصور. کامران : یکی پادشا بود سهراب نام زبردست و باگنج و گسترده کام . فردوسی ....
کام ناکام . (ق مرکب ) این لفظ در مقام لفظی گفته میشود که آن را به عربی البته میگویند. (برهان ). حکم قطعی و بتی که به عربی البته گوین...
کام پوآمور. [ پ ُ م ُ ] (اِخ ) ۞ شاعر و فیلسوف اسپانیایی که در ناویا ۞ بدنیا آمد (1901-1817 م .).
سافری کام . (اِخ ) (نهر...)شعبه ای از نهر سغد در کنار بخارا که از نهر شهر گرفته میشد و روستاهای چند را سیراب میکرد تا آنکه به وردانه میرسید و...
خویشتن کام . [ خوی / خی ت َ ] (ص مرکب ) خویش کام . خودکام . رجوع به خویش کام شود.
کام پیسترون . [ رُ ] (اِخ ) ۞ ژان گالبردُ ۞ شاعر درام سرای فرانسوی . در تولوز ۞ به دنیاآمد (1723-1656 م .) کمی تقلید از راسین کرده است .
کام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مراد بخشیدن . رجوع به کامبخشی شود.
کام برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) از چیزی حاصل شدن مراد. بمراد و آرزو رسیدن .نایل آمدن به آرزو. (از آنندراج ). حاصل شدن آرزو. (مجموعه ٔ...
کام خاریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از میل کردن و اراده نمودن بچیزی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || آرزو کردن چیزی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۸ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.