گنج
نویسه گردانی:
GNJ
گنج . [ گ ِ] (ص ) گیج و سرگشته و متحیر. (برهان ). ظاهراً مصحف «گیج » است . (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کنج شود. || صاحب عجب و تکبر و خودستای . (برهان ).
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ۞ ارمنی گنج ، ۞ آرامی گینزا، ۞ گززا، ۞ عربی کنز. ۞ (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در ز...
گنج . [ ] (اِ) شوخ مردار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) ۞ .
گنج . [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) ریشه و اسم مصدر از گنجیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گنجایش که از گنجیدن ... باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنجایش و...
گنج . [ گ ُ ] (اِ) در دیلمان ، گاو کوهی . (فرهنگ گیلکی تألیف منوچهر ستوده ص 215).
گنج . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 39000گزی جنوب باختری حاجی آباد و 4000گزی باختر طارم واق...
به ضم گ. زنبور بی عسل به گویش کازرونی(ع.ش). منج انگبین.
گنج نه . [ گ َ ن ِه ْ ](نف مرکب ) صاحب و مالک گنج . (آنندراج ) : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین ، چنین باشد که خوانی گنج نه را ...
گنج بر. [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ گنج . کسی که گنج را برد.
گنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخ...
گنج بار. [ گ َ ] (اِ مرکب ) از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج ) (بهار عجم ). جائی که گنج بسیار باشد : بیارم نشانش بر تخت یاروز آن پس گشایم ...