گنج
نویسه گردانی:
GNJ
گنج . [ گ ِ] (ص ) گیج و سرگشته و متحیر. (برهان ). ظاهراً مصحف «گیج » است . (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کنج شود. || صاحب عجب و تکبر و خودستای . (برهان ).
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ۞ ارمنی گنج ، ۞ آرامی گینزا، ۞ گززا، ۞ عربی کنز. ۞ (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در ز...
گنج . [ ] (اِ) شوخ مردار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) ۞ .
گنج . [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) ریشه و اسم مصدر از گنجیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گنجایش که از گنجیدن ... باشد. (برهان ) (آنندراج ). گنجایش و...
گنج . [ گ ُ ] (اِ) در دیلمان ، گاو کوهی . (فرهنگ گیلکی تألیف منوچهر ستوده ص 215).
گنج . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 39000گزی جنوب باختری حاجی آباد و 4000گزی باختر طارم واق...
به ضم گ. زنبور بی عسل به گویش کازرونی(ع.ش). منج انگبین.
گنجفه نوعی بازی ورق میباشد که به احتمال زیاد در قرن شانزدهم در دربار صفویان به وجود آمدهاست. کلمهٔ گنجفه، هم به خود بازی و هم به دست ورق آن گفته می...
گنج نه . [ گ َ ن ِه ْ ](نف مرکب ) صاحب و مالک گنج . (آنندراج ) : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین ، چنین باشد که خوانی گنج نه را ...
گنج بر. [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ گنج . کسی که گنج را برد.
گنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخ...