اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مراغه

نویسه گردانی: MRʼḠH
مراغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِمص ) غلتیدن . (لغت فرس اسدی ) (جهانگیری ). غلتیدن بود به پهنا. (نسخه ای از لغت فرس ) (اوبهی ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (برهان قاطع). خرغلت زدن . خرغلط زدن . به خاک غلطیدن و خود را به خاک مالیدن و غلط زدن ستور. رجوع به مراغة شود : ۞ دانست که وقتی نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی راکه دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه ای دانست کرد. (تاریخ بیهقی ص 158).
در ره عمری به یک مراغه چه جوئی
ای خر دیوانه در شتاب و دوانه .

ناصرخسرو.


صعلوک هر چند حیله کرد تا فرجه کند و بر طرفی زند ممکن نگشت با خود اندیشید که اگر از تک اندرمانم باری مراغه ای بکنم اگر از صامت نصیب نمی شود از ناطق چیزی به چنگ آرم . (سندبادنامه ص 219).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
رصد خانه مراغه : بدین معناست که در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در زمان حکومت ایلخانیان که در آن زمان به دست خواجه ساخته شد. در آن زمان برای رصد ستارگان ...
علی مراغه ای . [ ع َ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) وی در ذی قعده ٔ سال 528 هَ . ق . با همدستی ابوعبیده محمد دهستانی ، آقسنقر حاکم مراغه را به قتل رساند...
نازکی مراغه ای . [ زُ ی ِ م َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف دانشمندان آذربایجان به نقل از منتخب التواریخ آرد: از سخنوران قرن ششم هجری بوده ، اشعار ذی...
رکن‌الدین اوحدی اصفهانی مراغه‌ای (۶۷۳–۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. زندگی‌نامه اوحدالدین بن حسین اص...
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر...
مراغة. [ م َ غ َ ] (ع اِمص ) عمل به خاک غلطیدن . (لسان العرب از حواشی چهارمقاله ). غلطیدن عموماً و غلطیدن اسب و خر خصوصاً. (از برهان قاطع). ...
مراغة. [ م َرْ را غ َ ] (ع ص )غلطنده . (ناظم الاطباء). متمرغ . (متن اللغة). خرغلت زننده . چارپائی که بر خاک غلطد و خود را در خاک مالد.
مراغة. [ م َ غ َ] (اِخ ) لقبی است که فرزدق یا اخطل شاعر به مادر جریر شاعر داده اند به قصد سب و توهین ، و جریر را ابن مراغة خوانده اند به معنی...
مراقة. [ م ُ ق َ ] (ع ص ، اِ) موی و پشم برکنده از پوست . (منتهی الارب ). پشم و موی منتتف و برکنده ، یا خاص بدانچه که از پوست به هنگام دباغت ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.