گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مهر نویسه گردانی: MHR مهر. [ م ِ ] (اِخ ) نام آتشکده ای است : چو آذرگشسب و چو خراد و مهرفروزان به کردار گردان سپهر. فردوسی .رجوع به فهرست ولف بر شاهنامه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی مهر مهر. [ م ِ ] (اِخ ) نام مردی که بر زنی ماه نام عاشق بوده و قصه ٔ ایشان مشهور است . (برهان ). مهر مهر. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار. با 1109 تن سکنه . محصول آن پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). مهر مهر. (مِ. ا. فا.) محبت و رأفت، مهربانی؛ خورشید؛ (در گاه شماری) ماه هفتم از سال شمسی ؛ روز شانزدهم از هر ماه شمسی در ایران باستان؛ (در عرفان) محبت به ا... مهر مهر. (مِ). (ا. فا). مِهر (در فارسی افغانستان: میزان) هفتمین ماه سال هجری خورشیدی است و ۳۰ روز دارد و از روز ۱۸۷م سال آغاز شده و در روز ۲۱۶م سال پایان ... مهر شهرستان مُهر یکی از شهرستانهای جنوبی استان فارس ایران است. مرکز این شهرستان، شهر مهر است. در استان فارس از شهرستان مهر به عنوان دروازه ورود به خلیج ف... لاک و مهر مهر و موم مهر و موم یا لاک و مهر : مهر فلزی با دسته چوبی است که میتواند بر روی موم یا لاک مهرسازی و چسب حرارتی برجستگی ایجاد نماید و برای پلمپ پاکت استفاده می... مهر جم مهر جم . [ م ُ رِ ج َ ] (اِخ ) مهر سلیمان . (آنندراج ). مهر جمشید. خاتم و انگشتر جمشید. در حقیقت مراد از آن خاتم سلیمان است . در اسطوره های ایران... مهر خم مهر خم . [ م ُ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سکوت و خاموشی است . مُهرِ جَم نیزآمده است و مُهرِ فَم هم ، و این اخیر صحیح است یع... بی مهر بی مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی شفقت و بیرحم . (آنندراج ). بی محبت . (ناظم الاطباء) : مهر جوئی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی... بی مهر بی مهر. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی کابین . بی صداق . بی مهریه . - نکاح بی مهر ؛ نکاح بی کاوین . رجوع به مهر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود