اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نان

نویسه گردانی: NAN
نان . (اِ) (درخت ...) درخت نان یا شجرةالخبز ۞ . از گیاهان مناطق استوائی است و ساقه ای کلفت و میوه هایی درشت دارد، میوه ٔ این درخت را می پزند و چون نان می خورند، چوب این گیاه برای ساختن کاغذ به کار می رود و همچنین شیره ٔصمغمانندی دارد که برای ساختن چسب مورد مصرف است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آره نان . [ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و مریوان ، میان سنندج و گردنه ٔ آریز در 13000 گزی سنندج .
بسی نان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن با 267 تن سکنه . آب از چشمه و قنات . محصول آن غله و حبوب . شغل مردم ...
نان آور. [ وَ ](نف مرکب ) در تداول ، آنکه معاش اهل خانه را متحمل است . رئیس خانواده که معاش اعضای آن بعهده ٔ اوست . پدرخانواده . شوهر. رئی...
نان بده . [ ب ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) سخی . سخاوتمند. دست و دلباز. که به دیگران نان میدهد. که به اطرافیان و زیردستان نان میرساند. نان رسان . نا...
نان بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) نان بریدن . روزی و معاش و مواجب کسی را بریدن و قطع کردن . موجب و باعث قطع روزی و رزق دیگران شدن . درآمد ضرو...
نان کمی . [ ک ُ ] (ص مرکب ) در تداول مردم فارس ، کسی که از زحمت خود می تواند شکم خود را سیر کند. (فرهنگ نظام ).
نان کور. (ص مرکب ) حرام نمک . (از برهان قاطع) نمک بحرام . حق نشناس . (ناظم الاطباء). ناسپاس . حق ناشناس .- نان کور و آب کور ؛ ناسپاس . (امثال و ح...
نان گرد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن جنوب ، در 265 هزارگزی تهران ، میان راهگرد و مشک آباد.
نان گیر. (نف مرکب ) کارگر که نان از تنور بیرون آرد. || (اِ مرکب ) انبری که بوسیله ٔ آن نان را از دیوار تنور جدا کنند و بیرون آرند. نان چین .
های نان . (اِخ ) ۞ دومین جزیره ٔ بزرگ چین که در جلو ساحل جنوبی چین ، داخل خلیج تنکن قرار دارد. این جزیره در جنوب شبه جزیره ٔ لی جو ۞ ب...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.