اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظارة

نویسه گردانی: NẒAR
نظارة.[ ن َ رَ ] (ع اِمص ) پاکی و پرهیزگاری ۞ . (از منتهی الارب ). رجوع به نَظْارَة شود. || تنزه در باغ و بوستان . (ناظم الاطباء). در استعمال عجم : تنزه در باغ ها و بوستانها. (از اقرب الموارد نقل از المصباح ). || در تداول اهل سیاست : عمل ناظر و مقام ناظر، گویند: نظارة خارجی و نظارة مالی . (از المنجد). رجوع به نظارت شود.
- حق النظارة ؛ دستمزد و اجرتی که ناظر بجهت نظارت و مراقبت در حسن اجرای امری دریافت می کند. نیز رجوع به نظارت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نظاره گاه . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز : جای نظاره گاه چشم ترازلف گلبوی و روی گل...
نظاره کنان . [ ن َ رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و تماشا کردن : در جفای جهان نظاره کنان مصلحت را به عدل چاره کنان . نظامی...
نظاره کنان . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگریستن و دیدن . تماشا کنان : می رفت نهفته بر سر بام نظاره کنان ز صبح تا شام...
نظاره شدن . [ ن َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خیره شدن : بیاراست جشنی که خورشید و ماه نظاره شدند اندر آن جشنگاه . فردوسی .نهادند بر دشت هیزم...
نظاره کردن . [ ن َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . تماشا کردن . نظر کردن . پائیدن . تماشاچی بودن . نیز رجوع به نظاره شود : جا...
نظاره کردن . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاه کردن . نگریستن . تماشا کردن : خاقانی اینت غم که دلت برد و او گریخت نظاره کن ز دور ک...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.