اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نمک

نویسه گردانی: NMK
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مصغر) از: نم + ک (پسوند تصغیر). رطوبتی اندک . اندک نم و رطوبتی . قطره ای :
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی
بر برگ گل سرخ چکیده نمکی .

عسجدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
حرام نمک . [ ح َ ن َ م َ ] (ص مرکب ) نمک ناشناس . نمک نشناس .نمک بحرام . ناسپاس . کافرنعمت . نمک کور. کافر. کفور.
دام نمک . [ م ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامی که با بکار بردن نمک تعبیه سازند. || مجازاً نمک گیر کردن کسی را : پرسیدمش ز صید لب ...
خاک نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بازی باشد و آن چنان است که چیزی را در توده ٔخاک نم کرده پنهان سازند و بعد از آن خاک را بدو بخش ...
نمک آلود. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) نمک آلوده .
ساده نمک . [ دَ / دِ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ملیح . با نمک . نمک ناب و خالص : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده شکر.سوزنی .
سرین نمک . [ س َن َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یعقوب وندپایی بخش اسوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. دارای 120 تن سکنه است .آب آن از نهر دره ک...
سنگ نمک . [ س َ گ ِ ن َ م َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از نمک که از کان برمی آید و به نمک سنگ شهرت دارد. (آنندراج ) : بشور خاست ز دل نا...
کویر نمک . [ ک َ رِ ن َ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است که از خراسان و سیستان تاحوالی قم و کاشان و یزد امتداد می یابد. از مواد رسوبی رودهای سابق ...
نمک پاشی .[ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) نمک پاشیدن . نمک بر چیزی افشاندن . عمل نمک پاش . || در تداول ، بی مزگی کردن . لوس شدن . سخن ناخوشایند و ن...
نمک پرور. [ ن َ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نمک پرورده . نمک پرورد. || نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). رجوع به نمک پرورده شود. || نمک آلوده ....
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.