اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نمک

نویسه گردانی: NMK
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مصغر) از: نم + ک (پسوند تصغیر). رطوبتی اندک . اندک نم و رطوبتی . قطره ای :
هم ساده گلی هم شکری هم نمکی
بر برگ گل سرخ چکیده نمکی .

عسجدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نمک خواری . [ ن َ م َخوا / خا ] (حامص مرکب ) نان و نمک دیگری را خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نمک خوارگی . نمک پروردگی . || با هم نان و نمک ...
نمک پرورد. [ ن َ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نمک پرور. نمک پرورده . رجوع به نمک پرورده شود.
نمک انگیز. [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک ریز. که نمک فروپاشد.- نمک انگیز شدن ؛ کنایه از گریان شدن و گریستن : دیده ٔ اوچون نمک انگیز شدهرکه ...
نمک آلوده . [ ن َم َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج ). به نمک آغشته . که آن را در نمک خوابانده یا نم...
نمک افشان . [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک پاش . که نمک بر چیزی افشاند. || گریان . اشک ریزان : چون بر این خوان نمک بی نمکی است دیده از غم ...
چشمه نمک . [ چ َ م َ ن َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246).
نان و نمک . [ ن ُ ن َ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نعمت : باﷲ بنان و نمک او که جهان نیزجز خون جگر یک شکم سیر نخورده ست . انوری .- بهمان ن...
گرفتن نمک . [ گ ِ رِ ت َ ن ِ ن َ م َ ] (مص مرکب ) به جزای نمک حرامی گرفتار آمدن . (آنندراج ).
میدان نمک . [ م ِ ن َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 6هزارگزی جنوب باختری ده شیخ با 200 تن ...
دریای نمک . [ دَرْ ی ِ ن َ م َ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . دریای شرقی . دریای سدومی . دریای لوط. (از قاموس کتاب مقدس ص 381). و رجوع به ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.