گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۶ ثانیه واژه معنی جز و وز جز و وز. [ ج ِزْ زُ وِزز ] (اِ صوت ) صدای سوختن اشیاء یا ناله ٔ اشخاص . جو و جر جو و جر. [ جو وُ ج َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جوی و جر. از: جو، بمعنی نهر + جر، بمعنی زمین شکافته : گر رحمت خدای نبودی و فضل اوافکنده بود مکر... بر و رو بر و رو. [ ب َ رُ رو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: بر + و + رو) جمال . (یادداشت دهخدا). زیبایی ظاهر. بهر و رو.- بر و رویی داشتن ؛ جمیل و صاحب ... شر و ور شر و ور. [ ش ِرْ رُ وِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول سخنان بیهوده و بی معنی ؛ شر و ور گفتن . (یادداشت مؤلف ). حرف مفت و دری وری و چرند و پ... شو و آی شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز... ور و ور ور و ور. [ وِرْرُ وِ ] (اِ) پرحرفی . سخنان پوچ و بیهوده . در تداول ، پی درپی سخن گفتن . حرف زدن . تلقین و تکرار. پرحرفی :ضرب المثلی در مقام اس... و کذلک و کذلک . [ وَ ک َ ذا ل ِ ] (ع ق مرکب ) (از: و + کذلک ) و کذا. و نیز. و همچنین . (یادداشت مرحوم دهخدا). شر و ور چرت و پرت و غیره این عبارت عربی است و پارسی جایگزین، این است: ایتادی ïtâdi (سنسکریت: ïtyâdi) **** فانکو آدینات 09163657861 رگ و پی رگ و پی. (عبارت فارسی). رگ و ریشه، اصالت، اعصاب. فرهنگ گنجواژه تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود