اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
خار و خسک . [ رُ خ َ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خار و خس . ریزه ٔ خار و کاه : خار و خسک را بسخن چون کند.نظامی .
خاش وخش . [ ش ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی ...
خرد و ریز. [ خ ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خرت و پِرت .تِلِک و پِلِک . خرد و ریزه . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرد و مرد. [ خ ُ دُ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ته بساط و چیزهای سهل و ریز باشد.و در مؤید الفضلا خرد و مورد با واو معدوله در ثانی بمعنی ریزه ریزه...
خرد و مغز. [ خ ُ دُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لُب ّ. (یادداشت بخط مؤلف ).
خاک و آب . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه ازجسد و قالب آدمی زاد باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). قالب بَشَر. (شرفنامه ...
خاک و خل . [ ک ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آشغال . گرد وخاک ۞ .
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
خت و خلوت . [ خ َ ت ُ / ت ْت ُ خ َ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) وصف است مرجایی را که هیچکس بدانجا نیست یا مردم بدانجانهایت قلیل است . (از یاددا...
خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخط...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.