اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
خورد و برد. [ خوَرْ / خُرْ دُ ب ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) کنایه از افراط و زیاده روی . کنایه از تعدی و تجاوز. کنایه از ریخت و پاش بیهده : ور...
خوار و زار. [ خوا / خا رُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نزار. ذلیل . بی قدر. ناچیز. (یادداشت بخط مؤلف ). پریشان . تنگدست . (ناظم الاطباء) : یکی را بر...
خوارو سبک . [ خوا / خا رُ س َ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خفیف . بی قدر. بی ارزش . (یادداشت بخط مؤلف ).
خط و نقطه . [ خ َطْ طُ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) الفبائی است که در تلگراف با سیم بکار می رود و به آن الفباء یا حروف تلگرافی مُرس ۞ ...
خم و پیچ . [ خ َ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) پیچ . انحناء. خمیدگی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خم و پیچ . [ خ َ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربستان شهرستان گلپایگان . واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری گلپایگان . و دارای 1022 تن سکنه ، آ...
خند و تند. [ خ َ دُ ت َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ترت مرت . زیر و زبر. تاخت و تاراج . پراکنده . پریشان . || بزیان آمده ، نقصان رسیده . (برهان قاطع...
خنگ و لوک . [ خ ِ گ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کسی را گویندکه در جمیع چیز عاجز باشد و از او کاری برنیاید. این لغت از توابع است ؛ یعنی خنگ را بی...
دار و گیر. [ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) امر از داشتن و گرفتن . || جاه وجلال و شوکت . (ناظم الاطباء). کرّ و فرّ : یکی حمله بردند بر سان شیرب...
داد و دهش . [ دُ دَ هَِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع . عطا و بخشش . عدل و سخا : بفرمان یزدان پیروزگربداد و دهش تنگ بسته کمر. فردوسی .بداد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.