هق
نویسه گردانی:
HQ
هق . [ هََ ق ق ] (ع مص ) مانده کردن کسی را در جماع . (منتهی الارب ). || گریختن . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
حق العلاج . [ ح َق ْ قُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب )حق الطبابة. حق القدم طبیب . رجوع به حق الطبابة شود.
حق السکوت . [ ح َق ْ قُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) رشوه و پاره ای که دهند داننده ٔ رازی را تا افشاء آن نکند : آمد و خفت و آرمید تنش مهر حق السکوت ب...
حق الدخول . [ ح َق ْ قُدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) حق الورود.
حق الزحمة. [ ح َق ْ قُزْ زَ م َ ] (ع اِ مرکب ) از زحمت مراد تعبی است که برای انجام کاری برند. مالی که دهند کسی را در ازای کاری که انجام ...
حق المارة. [ ح َق ْ قُل ْ مارْ رَ ] (ع اِ مرکب ) حق عابر سبیل از میوه ٔ باغ و فالیز بی ادای بهای آن .
حق المرتع. [ ح َق ْ قُل ْ م َ ت َ ](ع اِ مرکب ) حقی که شبانان و چوبداران بصاحبان مراتع و چراگاه ها دهند برای چرانیدن احشام خویش در آن .
حق المرعی . [ ح َق ْ قُل ْ م َ عا ] (ع اِ مرکب ) حق المرتع.
حق البندر. [ ح َق ْ قُل ْ ب َ دَ ] (ع اِ مرکب ) (از حق عربی و بندر فارسی ): من عادتهم [ عادة اهل فاکنور من بلاد الهند ] هنالک ان کل مرکب یمر...
این دو واژه عربی است و پارسی آن این است:
آنژَس پَوان (آنژَس از سنسکریت: اَنجَسَ=حق + پَوان= امتیاز؛ کردی)