هق
نویسه گردانی:
HQ
هق . [ هََ ق ق ] (ع مص ) مانده کردن کسی را در جماع . (منتهی الارب ). || گریختن . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
خلاف حق . [ خ ِ / خ َ ف ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضد راستی و حقیقت . (ناظم الاطباء).
حق گزاری . [ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) ادای حق . شکران : و ذکر حریت و حق گزاری او بدان مخلد گردانیده اند. (کلیله و دمنه ).
حق العبد:
آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
بخش بنده، رسد بنده.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حق العبد: بخش بنده، رسد بنده./
آمده از بخش دادگستری قرآن بزرگ بالندجایگاه یکتای بی همتای بیمانند
تضییع حق. رجوع شود به «تضییع» و «حق» (واژۀ «حق» در اینجا هم اسم است و هم صفت و نباید با مصدر عربی «حق» یکسان دانسته شود).
احقاق حق. رسانیدن حق به مستحق. حکم به محق بودن او کردن. (منبع: لغتنامۀ دهخدا -- رجوع شود به «احقاق»)
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رسکانودraskānud (رس: مانوی؛ رسیدن؛ کانود: بلوچی: حق)***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حق الثبت . [ ح َق ْ قُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه بر ارباب محاضرو غیره پردازند برای ثبت ایقاعی یا عقدی و جز آن .