هنگام
نویسه گردانی:
HNGAM
هنگام . [ هََ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. دارای 356 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، خرما، برنج ، لیمو، تنباکو، کنجد و کار دستی مردم آنجا گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
هنگام . [ هََ ] (اِ) درپارسی باستان هَنْگام َ، ارمنی اَنْگَم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). وقت و زمان و گاه . (برهان ) : ای دریغ آن حر هنگام سخ...
هنگام . [ هََ ] (اِخ ) جزیره ای است از بخش قشم شهرستان بندرعباس . دارای 78 تن سکنه و آب آن ازچاه و باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
بهنگام. [ هََ / هَِ ] (ص. مرکب) (از:ب/به + هنگام). بموقع، سر وقت، نه دیر تر از موعد و ساعت و تاریخ معین. زود. مقابل بی هنگام و بی موقع و دیر. - بی هنگ...
بی هنگام . [ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) (از:بی + هنگام ) دیروقت . دیر. || بی وقت . بی موقع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابهنگام : خواب بی هنگامت از...
شب هنگام . [ ش َ هََ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) شباهنگام . در وقت شب . در شب . (از ناظم الاطباء) : شب هنگامی در فلان شارع میگذشتم ناگاه کمندی در گ...
هنگام جوی . [ هََ ] (نف مرکب ) آنکه برای هر کار زمان مناسب بجوید : سدیگرسخنگوی هنگام جوی بماند همه ساله باآبروی .فردوسی .
هنگام درو. نک. موسم درو و گندم درو در همین لغت نامه.
شبان هنگام . [ ش َ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) هنگام شب . شب هنگام . عشیات . (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط).
جزیره ٔ هنگام . [ ج َ رَ ی ِ هََ ] (اِخ ) این جزیره و جزیره ٔ خارک و جزیره ٔ رم و جزیره ٔ بلور، جزء کوره ٔ قبادخوره محسوبند. (از فارسنامه ٔ ابن ا...
خروس بی هنگام . [ خ ُ س ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که نه بوقت خواند. (مجموعه ٔ مترادفات ). خروس بی محل . || آنکه کاری را در...