نفس
نویسه گردانی:
NFSʼMARH
عبارت است از ترکیب دل و جسم. به این معنی که وجود انسان از سه بخش ساخته شده است: 1ـ جان (روح) که درون دل جای دارد و باعث حرکت و زندگی آن است و به هیچ روی قابل دیدن نیست؛ 2ـ دل (قالب مثالی) که آمیزهای از عقل، حواس پنج گانه و حافظه است و از امواج ساخته شده و درون جسم جای دارد و فاصلهی میان سلول¬های سازندهی جسم را پر کرده است. طول امواج دل، در برخی یکسان و در برخی متفاوت است. هنگامی که کسی بدون دلیل و تنها با دیدن، ازدیگری خوشش میآید، نشان میدهد که طول موج دل¬شان یکی است؛ و زمانی که کسی با دیدن دیگری، بدون علت از او خوشش نمیآید، نشانگر این است که طول موج دل¬شان با هم تفاوت زیادی دارد. 3ـ جسم. که برای ادامهی زندگی، نیازهایی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، شهوت و... نیاز دارد و نیازهای خود را از ما (دل) درخواست میکند.
واژه های همانند
۱۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نفس نامیه . [ ن َ س ِ ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قوه ای که مربی نبات است : گفتم که اعتدال نبندد هوا مزاج گفتا ز نفس نامیه بالد هم...
نفس نباتی . [ ن َ س ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روحی که در نبات یعنی سبزه و درختان می باشد. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). قوتی که جسم ...
نفس مطمئنه . [ ن َ س ِ م ُ م َ ءِن ْ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس از صفات ذمیمه صاف شده و به اخلاق حمیده متصف گشته به قرب الهی ...
نفس محجوبه . [ ن َ س ِ م َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفس اماره ٔ متوغل در مادیات است . (فرهنگ علوم عقلی ص 599 از واردات قلبیه...
نفس منطبعه . [ ن َ س ِ م ُ طَ ب ِ ع َ / ع ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلاسفه گویند: افلاک را دو نفس است یکی نفس ناطقه ٔ مدبره و دیگر نفس منطب...
نفس گسلیدن . [ ن َ ف َ گ ُ س َ / س ِ دَ ] (مص مرکب ) نفس گسستن : از بس که شد ضعیف تنم دم نمی زنم ترسم که بگسلد به گلو ناگهان نفس .علی خرا...
نفس سخنگوی . [ ن َ س ِ س ُ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس ناطقه . رجوع به نفس ناطقه شود : و اکنون که عقل و نفس سخنگوی خود منم از خویشتن...
نفس شماردن . [ ن َ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لحظات را گرامی داشتن . دم را غنیمت دانستن : دم بی نفس تو برنیارم در خدمت تو نفس شمارم . نظامی ....
نفس برآمدن . [ ن َ ف َ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن . قطع شدن ِ نفس : نفس برآمد و کام از توبرنمی آیدفغان که بخت من از خواب درنمی آ...
نفس پروردن . [ ن َ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم هوای نفس شدن . اطاعت نفس اماره کردن : نفس پروردن خلاف رای هر عاقل بودطفل خرما دوست د...