اجازه ویرایش برای همه اعضا

راضی

نویسه گردانی: TḤLYF
شادی و آرامش یافته در پی دستیابی به چیزی که خواهان آن بوده است یا نیازی از وی برآورده شده است. (https://www.cnrtl.fr/definition/satisfait) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خرسند، خشنود (دری) پارستان pārestān، ویتور vitvar (پهلوی) فرخ farrox (مانوی) دلخوش، پیخوش peyxoŝ (کردی) غوسند qusand (سغدی).***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غضاری رازی . [ غ َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به غضائری رازی و مجمع الفصحاء ج 1 ص 368 و ترجمان البلاغه ٔ رادویانی شود. در همین کتاب اخیر این مطلع از ...
قوامی رازی . [ ق َ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران است . صاحب تذکره ٔ هفت اقلیم در توصیف او شرحی نگاشته است . این ابیات بدو منسوب است :مکن خضاب که...
منطقی رازی . [ م َ طِ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران قدیم و در لغت نامه ٔ اسدی و حدایق السحر رشیدالدین وطواط به شعر او استشهاد شده است . (یادداشت مرح...
پوشیده رازی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) اخفاء سرّ. نهانی راز : زپوشیدن راز شد روی زردکه پوشیده رازی دل آرد بدرد.نظامی .
ابوبکر رازی . [ اَبو ب َ رِ ] (اِخ ) احمدبن علی جصاص . فقیه حنفی . مولداو شهر ری . به سال 325 هَ . ق . به بغداد شد و سپس مدتی در اهواز و چندی ...
ابوبکر رازی . [ اَ بو ب َ رِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن زکریای رازی شود.
امیدی رازی . [ اُ دی ِ ] (اِخ ) رجوع به امیدی طهرانی شود.
غضائری رازی . [ غ َ ءِ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن علی غضائری رازی ، مکنی به ابوزید ۞ از شاعران بزرگ عراق واز مداحان امرای آخر دیلمی در ری و سل...
طهرانی رازی . [ طِ ی ِ ] (اِخ )قفطی در اخبار الحکما گوید: «کتاب المسائل قصرانی منجم را بخط طهرانی رازی خود دیده ام ». (قفطی ص 265).
شباهنگ رازی . [ ش َ هََ گ ِ ] (اِخ ) نام وی میرزا سیدعلی از نجبا و سادات تهران بود. در آغاز کسب میکرد سپس آن را رها کرد و به فراگرفتن کمال ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۲ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.