۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چوب بازیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) نیزه زدن . || با نیزه بازی کردن . (ناظم الاطباء). (محتمل است که چوب یازیدن باشد).
پوسیده چوب . [ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً پاره ٔ چوبهای پوسیده است در زمینهای نمناک هند که مانند کرم شب تاب و کرم خاکی و امثا...
چوبکاری . (حامص مرکب ) کسی را با چوب زدن . (فرهنگ نظام ). سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن . (ناظم الاطباء). زدن با چوب . (یادداشت مؤلف ). عمل چوبکاری کر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غوک چوب زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : اِترار؛ غوک چوب زدن کودک . (منتهی الارب ). رجوع به غوک چوب و الک دولک شود.
چوب پوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با چوب پوشاندن چنانکه سقف خانه ای را با چوب یا تیر بپوشانند. در زیر چوب و تیر پنهان کردن .
بلوط چوب پنبه . [ ب َ طِپَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلوط پیوسته سبزی که در اقلیم مدیترانه ای میروید. قسمت خارجی نرم پوست آن بن...
زان چوب قرمز. [ ن ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نوعی از زان است که نام آن (در گیاه شناسی ) فاگوس ویرجینیا است و در آمریکا بکثرت یا...
چوب انداز گفتن . [ اَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تقویم کردن نه بر حقیقت ، بلکه بی اندیشه و علی العمیا. بها گفتن بتخمین . پراندن قیمت چیزی . چکی گف...
قلعه چوب گرگ . [ ق َ ع َ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در60هزارگزی شمال برازجان و ساحل رودخ...