اجازه ویرایش برای همه اعضا

چوب

نویسه گردانی: CWB
تومان
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خره ٔ چوب . [ خ َ رَ / رِی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 358).
کلته چوب . [ ک َت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) چوبدستی گنده و ستبر و کوتاه مر درویشان را. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلته شود.
چوب جارو. [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب راستی که بدسته ٔ جارو بندند و آن را در دست گیرند و جارو کشند.
چوب تاشان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 25 هزارگزی شمال باخترکامیان و 3 هزارگزی باختر شاهینی و...
چوب تاشان . (اِخ ) (مخفف چوب تراشان ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 11 هزارگزی باختر مرزبانی و 6 هزارگزی خاور ...
چوب ایمد. [ ب ِ اَم َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ چوب گاوآهن که زمین را با آن شیار (شدیار) کنند. چوب زمین شخم کن . چوبی که گاوآهن را بر ...
چوب بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) متصل ساختن چوب بچیزی . || چوب زدن خاصه بر کف پای کسی .- به چوب بستن یا بچوب بستن کسی را ؛ پای او ...
چوب النگو. [ اَ ل َ ] (اِ مرکب ) چوبی است مخروطی شکل که برای بزرگ کردن و صاف کردن النگو بکار میرود.
چوب انداز. [ اَ ] (نف مرکب ) که چوب اندازد. اندازنده ٔ چوب . || (ق مرکب ) تقویمی بی توجه به نرخ معلوم و متداول . با تخمین . غلطانداز. علی ا...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.