اجازه ویرایش برای همه اعضا

خواک

نویسه گردانی: ḴWAK
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خاک آلوده کردن . [ دَ/ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاک آغشتن . تتریب . (دهار). تعفیر. (منتهی الارب ). رجوع به خاک آلود کردن شود.
خاک حاصل پرور. [ ک ِ ص ِ پ َرْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمین قابل که در آن زراعت خوب و بالیده شود : یکی صد میشود تخم کدورت در دل تنگم ...
خاک بسری کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامیدن زن با شوی . آرامیدن با زن . || به اصطلاح عوام مشهد، لواط.
خاک زغال سنگ . [ ک ِ زُ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زغال سنگی که از پرویزن بدر آمده باشد و نظایر آن . خرده ٔ زغال سنگ .
خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت کردن . ناچیز و فقیر کردن .
فرع داران خاک . [ ف َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرع خواران خاک . آنها که از خاک بهره مند گردند. کنایت از آدمیان : زیارتگه اصل داران پاک ...
سرمه ٔ خاک بین . [ س ُ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرمه ای بود که خسرو پرویز داشت و هرکه یک بار در چشم کشیدی تمام سال تا یک گز ...
گرد و خاک کردن . [ گ َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غبار کردن . گرد افشاندن . || مجازاً برآشفتن . سخن به درشتی گفتن . غضبناک شدن .
رندان خاک بیز. [ رِ دا ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازباریک بینان و دقیق نظران و کسانی که دقیقه ای از دقایق تحقیقات را فرونگذارند. (ب...
بر خاک افتادن . [ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) بر خاک نشستن . کنایه از خوار و بی اعتبار شدن . (آنندراج ) : چون خاک رهت شدم مزن بانگ درشت حیف است ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.