۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خاک رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) اَغبَر. (ابوالفتوح رازی ).
خاک روب . (نف مرکب ) کَنّاس . (دهار) (آنندراج ). آنکه خاک روبد : خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد. خاقانی .شاهنشه دو کون محمد ک...
خاک ریز. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 27 هزارگزی جنوب زنجان و 3 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهس...
خاک ریز. (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 35 هزارگزی شمالی گرمی و یک هزارگزی شوسه پیله سوار اصلاندوز. ناحیه...
خاک ریز. (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 3 هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین . ن...
خاک زاد. (ن مف مرکب ) خاک نژاد. (آنندراج ) : ببین کاتشین کرمک خاکزادجواب از سر روشنائی چه داد.سعدی .
خاک پری . [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان موکوئی بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 45 هزارگزی باختر آخوره . ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر دارای ...
خاک بسر. [ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) رجوع به خاک برسر شود.
خاک بهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خاک نصیب . صاحب قسمت از خاک . بهره ور از خاک . با نصیب از خاک : چرا چون گنج قارون خاک بهری نه استاد سخنگویان دهری...
خاک پاک . [ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مزاح گونه است برای بیان زادگاه شخصی : چون فلان از خاک پاک تهران است .