اجازه ویرایش برای همه اعضا

خواک

نویسه گردانی: ḴWAK
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خاک برلب . [ ب َ ل َ ] (اِ مرکب ) قسم خوردن در انکار امری . (غیاث اللغات ). رجوع به ماده ٔ ذیل شود.
خاک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 15 هزارگزی خاور الیگودرز کنار راه مالرو چالسپار به دره سفید. ناح...
خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش . (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) ...
تیره خاک . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) تیره خاکدان . (ناظم الاطباء). رجوع به تیره خاکدان شود. || خاک سیاه . زمین تیره : به شاهی مرا داد یزدان پ...
خاک خورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) خاک خورده . رجوع به خاک خور و خاک خوار شود : یکی مرغ پرورده ام خاکخوردزگیتی مرا نیست با کس نبرد.فردوس...
خاک خشک . [ ک ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین بی گیاه و سبزه است . (آنندراج ) : دگر بار سر سبز شد خاک خشک بنفشه برآمیخت عنبر بمش...
خاک چاه . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی که از چاه بدست می آید. خاکی که در اثر گودبرداری چاه بدست می آید. ثَلَّه . جِبا. (منتهی الا...
خاک توده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) توده ٔ خاکی که برای مشق تیراندازی سازند. (آنندراج ) : خاک توده ٔ زمین به آماجش سینه سپر ساخته . قزوینی در ...
خاک بسری . [ ب ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل خاک بسری کردن . عمل آرامیدن زن با شوی (در تداول زنان عامی ). عمل با حلال خود آرمیدن . عمل آرامیدن ...
خاک بوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) گلی است ساختگی که بوته کنند و بر شیشه گیرند. گل بوته .
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.