پس پس
نویسه گردانی:
PS PS
پس پس. (پُ پُ) (اِ صوت) پچ پچ، پُس پُسَک، نجوی، سخنی که آهسته با یکدیگر گویند. رجوع به پچ پچ شود.
پس پس، در عوض پج پچ، در لهجه های فارسی افغانستان امروزی زیادتر مروج میباشد.
پس پس کردن با: نجوی کردن با. آهسته با کسی سخن گفتن. راز کردن با.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
پس پسان فردا. [ پ َ پ َ ف َ ] (ق مرکب ) سه روز بعد از فردا.
پس پسان پریشب . [پ َ پ َ پ َ ش َ ] (ق مرکب ) چهار شب پیش از شب گذشته .
پس پسان فرداشب . [ پ َ پ َ ف َ ش َ ] (ق مرکب ) سه شب پس از فرداشب .
پس پسان پریروز. [ پ َ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) چهار روز پیش از دیروز.
پس پسان پیرارسال . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) چهار سال پیش از پار.
چس و پس . [ چ ُ س ُ پ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چانه ٔ بیجا زدن . (آنندراج ).
چس و پس . [ چ ُ س ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اسباب خرده ریز ناقابل . (فرهنگ نظام ). چس و فس . خرت و پرت . رجوع به چس و فس شود.
پس و پیش . [ پ َ س ُ ] (اِ مرکب ) یا پیش و پس . پس و پیش یکی شدن .دو مجرای شرم زن بهم پیوستن . افضاء: اِمراة مفضاة؛ زن که پیش و پس او یکی...
پیش و پس . [ ش ُ پ َ ] (ق ترکیب عطفی ) امام و وراء. (دهار). جلو و عقب . پشت سر و پیش روی . قدام و خلف : چو شورش در آب آمدی پیش و پس نخوردن...
پرک ساس پس . [ پْرِ / پ ِ رِ ](اِخ ) ۞ بروایت هرُدوت کبوجیه در سفر مصر «شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید و خبر داد که سمردیس بر تخت س...