آ
نویسه گردانی:
ʼA
1 - فعل امر از مصدر آمدن که بیش تر به شکل آی می آید و یا با «ب» زینت به صورت بیا به کار می رود.
2 - در زبان اوستایی پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و به معانی گوناگونی به کار می رود: پیش، جلو، نزد، نزدیک، به خاطر، به وسیله ی، بالای، پهلوی، جنب، به سوی، روی، در. گاهی به معنی برای نیز به کار می رود.
واژه های همانند
۲۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
علیم ا. [ ع َ مُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عتیق اﷲبن فضل اﷲ بلخی سرهندی حنفی (1109 - 1202 هَ . ق .). صوفی و فقیه بود. او راست : 1- زبدةالروایات ، در ...
عفاک ا. [ ع َ کَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) خداوند ترا ببخشایاد! و آن در موقع دعاو تحسین بکار رود. (فرهنگ فارسی معین ) : هلا...
کلیم ا. [ ک َ مُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب حضرت موسی . (ناظم الاطباء). کلیم . لقب موسی علیه السلام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : صد هزاران طفل ...
لسان ا. [ ل ِ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) حجت و کلام خدای . یقال فلان ینطق بلسان اﷲ. (منتهی الارب ). رجوع به لسان شود.
لوجه ا. [ ل ِ وَ هِل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) برای رضای خدا. برای خاطر خدا.
لوحش ا. [ ل َ ح َ شَل ْ لاه / ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) در اصل لا اَوْحَشَه ُ اﷲ بود و معنی آن ، وحشت نداد او را اﷲتعالی . فا...
نعمت ا. [ ن ِ م َتُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان صوفیان بخش شبسترشهرستان تبریز، در 8هزارگزی جنوب غربی شبستر در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع و...
کدخدا ا. [ ک َ خ ُ اَ ل ْ لاه ] (اِخ )تیره ای از ایل بیرانوند از طوایف بالا گریوه و هرو در پیشکوه لرستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
لحاه ا. [ ل َ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔفعلیه ٔ نفرینی ) لعنه اﷲ. زشت روی کند و دور گرداند اورا از نیکی خدای تعالی و لعنت کند. (منتهی الارب ).
قعدک ا. [ ق ِ / ق َ دَ کَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) سؤال میکنیم به خدا. گفته اند که گویا خداوند با تو نشسته و تو را نگهداری میکند. ...