اجازه ویرایش برای همه اعضا

آدم

نویسه گردانی: ʼADM
(= بشر، انسان) آدم در سنسکریت با پنج واژه آمده است: 1ـ آدم Adam (پیشوند آ و فعل دَم) فعل است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کردن. 2ـ اول شخص ماضی نقلی فعل آدا (گرفتن) که می شود آدم یعنی گرفته ام. 3ـ آدم که صفت فاعلی ازفعل آدم است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کننده. 4ـ آدیم Adyam یعنی آغازگر، آغاز کننده. 5ـ اهم aham یعنی من، خودم؛ که در پارسی باستان ادم adam شده یعنی منم؛ پس می توان دانست که آدم از معنی سوم و چهارم یعنی آغاز کننده ی زندگی خردمندانه با رام کردن دیگر جانوران و بسیاری از عوامل طبیعی ساخته شده و از سنسکریت به عبری و عربی راه یافته است. آدم در سغدی نیز آذم Ażam بوده است. مترادف های پارسی آن اینهاست: جانتو jãntu (سنسکریت) مانوشیا (سنسکریت)**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
آدم کشی . [ دَ ک ُ ] (حامص مرکب ) فعل و صفت آدمکش .
آدم وار. [ دَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه بجای آدمی وار.
ابن آدم . [اِ ن ُ دَ ] (ع اِ مرکب ) آدمی زاد. آدمی . آدمی زاده .
گهر آدم . [ گ ُ هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مخفف گوهر آدم . رجوع به ذیل همین کلمه شود.
نیم آدم . [ دَ ] (اِمرکب ) کنایه از جفت و همسر. رجوع به نیم آدمی شود.
رجوع شود به [dehkhodaworddetail-66ef914de66b46599163b5dfcfddef58-fa.html سیب بابا آدم]
بنی [ ب َ ] (ع اِ) + آدم (پارسی) نوادگانِ آدم، فرزندان آدم، آدمیزاد بنی آدم اعضای یک پیکرند [بنی آدم اعضای یکدیگرند] که در آفربنش ز یک گوهرند (فر...
ِآدم صفت. (آ. دَ. صِ. فَ). (صفت مرکب). همچون آدم. همانند آدم ابوالبشر. آدم وار. آدم . [ دَ ] (اِخ ) نخستین پدر آدمیان ، جفت حوّا. (توریة). ابوالبشر. ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گوهر آدم . [ گ َ / گُو هََ رِ دَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) ذات و اصل آدم باشد. (آنندراج ). || فرزند آدم را نیز گویند. (آنندراج ) : تو آن خجسته...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.