اجازه ویرایش برای همه اعضا

شراب

نویسه گردانی: ŠRʼB
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
باسیا bãsyã (پهلوی)
هورا hurã (اوستایی)
دراکس drãks (سنسکریت: دراکساسوَ)
مِی
باتَک bãtak (پهلوی) باده (پارسی دری)
بادَگ= bãdag (پهلوی)
آسیا= ãsyã (پهلوی)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
شراب فروش . [ش َ ف ُ ] (نف مرکب ) خمار. می فروش . باده فروش . نباذ.
شراب گروه . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بهبهان . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات و...
شراب زدگی . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب )بیهوش شدن از نشئه ٔ شراب . (غیاث اللغات ). می زدگی .
نان و شراب (به ایتالیایی: Vino e pane) رمانی اثر اینیاتسیو سیلونه، نویسندهٔ ایتالیایی است. این رمان زمانی نوشته شد که سیلونه در تبعید دولت بنیتو موسول...
قلعه شراب . [ ق َ ع َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال ...
شراب شیراز (به زبان‌های اروپایی: Shiraz) یکی از گونه‌های شراب است که از انگور قرمز که تلفیق یا پیوندی است از دو نوع انگور به نام‌های موندوز بلانش و ان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شراب فروشی . [ ش َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل شراب فروش . || (اِ مرکب ) محل فروش شراب .
شراب کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . شراب انداختن : پرسیده بودندش از شراب کردن و شراب خوردن ورود زدن و پوستها بستن بر دف ...
شراب خواره . [ ش َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) می پرست . میخواره . خمار. (از ناظم الاطباء) : نقل است که یک روز سخن حقیقت میگفت و لب خویش ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.