دولت
نویسه گردانی:
DWLT
1ـ دولت: همه ی دستگاه های اداره کننده ی یک کشور؛ و این زمانی است که مثلا گفته می شود دولت آمریکا یا دولت ژاپن و... یعنی رژیم آن کشورها. (https://www.cnrtl.fr/definition/gouvernement) همتای پارسی این واژه ی عربی، رایناک râynâkاست که در پهلوی râyenâk بوده است. 2 ـ دولت (قوه مجریه). که در این صورت به بخشی از دولت، دولت گفته می شود.***همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هانوین hAnvin (اوستایی: hAnmvin) 3 ـ دولت (ثروت، دارایی). همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پارِن pAren (اوستایی: pArendi). (پهلوی: )**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
دولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دس...
دولت شهر دولتی است که فقط در یک شهر و مناطق اطراف شهر حاکم است. دولت-شهرهای مهم در یونان پدید آمدهاست اما اولین دولت -شهرها در تمدن بین النهرین به وج...
دولت شهر دولتی است که فقط در یک شهر و مناطق اطراف شهر حاکم است. دولت-شهرهای مهم در یونان پدید آمدهاست اما اولین دولت -شهرها در تمدن بین النهرین به وج...
سیاستمدار، یکی از اعضای دولت، کارگزار دولت.
دولت گیا. [ دَ / دُو ل َ ] (اِ مرکب ) گیاه دولت . (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوش...
خان دولت . [ دُو ل َ ] (اِخ ) قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعه ٔ پنجه ، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه...
دولت خان . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دولت خان لودی . یازدهمین و آخرین از سلاطین تغلقیه هند (در سال 815 هَ .ق ). (یادداشت مؤلف ).
دولت خدا. [ دَ / دُو ل َ خ ُ ] (ص مرکب ) صاحب نعمت و سعادت . (یادداشت مؤلف ). دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء). صاحب دولت . (از انجمن آرا) (آن...
دولت زای . [ دَ / دُو ل َ ] (نف مرکب ) که سعادت و نعمت پدید آورد : بخت را کوست بکر دولت زای عقد بر شاه کامران بستند. خاقانی .که ظفر و نصرت ...