گزاردن
نویسه گردانی:
GZʼRDN
به معنی "ادا کردن" یا "انجام دادن" است مانند: نماز گزاردن (که گاهی بغلط با ذ نوشته شده!)... و یا شکر گزاری ...
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
روز گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گذرانیدن روز. روز بسر بردن : علاق ؛آنچه بوی روز گذارند از علف و قوت . (منتهی الارب ).
دست گذاردن . [ دَ گ ُدَ ] (مص مرکب ) تسلیم کردن . (آنندراج ) : بیابگذار پیش شاه ما دست که از بوی کباب دل شوی مست . غنیمت (از آنندراج ).|| ...
گام گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) قدم گذاشتن . قدم برداشتن . گام نهادن : درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسب و بگذارد گام . فردوسی .به ...
نماز گذاردن . [ ن َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نماز خواندن . نماز گزاردن .
سجده کردن ، عمل تعظیم کردن بشکل خم شدن در مقابل چیزی ( نشانه ی بزرگداشت).
خواب گذاردن . [ خوا /خا گ ُ دَ ] (مص مرکب ) حکایت خواب خود کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خواب گزاردن شود : ای فرخی این قصه و این ...
خالی گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به «خالی گذاشتن » شود.
فرمان گذاردن . [ ف َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فرمان دادن . فرمودن . امر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
پای گذاردن از. [ گ ُ دَ اَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن (؟). حرکت کردن (؟) : تنش را یکی پهلوانی قبای بپوشید و از کوه بگذارد پای .فردوسی .