تعالی
نویسه گردانی:
TʽALY
این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: اَپَرى Apari (پهلوى: اَپَریهْ : تعالى ، عُلُو ، مناعت ) ، اَپرگرى Apargari (پهلوى: تعالى ، اعلائیت ، مافوقیت، عزت بخشى) ، افراز Afraz (پهلوى: تعالى ، رفیع ، قائم ، عمود و ..- در پهلوى و پارسى درى افراختن
Afraxtan : بالا بُردن ، ترفیع-تعالى بخشیدن ) ، بالیستیکى Balistiki (پهلوى: بالیستیکیهْ : عُلُو ، تعالى ، رفعت ، مناعت ) ، پَهْرُمى Pahromi (پهلوى: پهرمیهْ : تعالى ، اعلائیت ، ممتازیت ، برترى ، خارق العادگى )
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تعالی . [ ت َ ] (ع مص ) بلند شدن .(زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بس بلندشدن و برآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ارتفاع (...
تعالی . [ ت َ لا ] (ع فعل ماضی ) ۞ صیغه ٔ ماضی معلوم است از باب تفاعل که اکثر اسم الهی را حال ۞ واقع می شود چنانکه خدای تعالی و حق تع...
حق تعالی . [ ح َق ق / ح َ ت َ لا ] (اِخ ) خداوند متعال . خدای متعال : کافران مکه را بیم کرد و گفت بر من و بر خداوند من بیرون میائید که حق ...
اﷲ تعالی . [ اَل ْلاه ت َ لا ] (اِخ ) بمعنی خداوند بزرگوار. خدایی که والاست . کلمه ٔ دوم صفت و فعل ماضی است از مصدر تعالی (بکسر لام ) بمعنی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
باری تعالی . [ ت َ لا ] (اِ مرکب ) خدای عز و جل . خداوندمتعال . خدا. جبار. (منتهی الارب ) : لطف باری تعالی دررسید و آن محنت از گردن من بگردان...
ملک تعالی . [ م َ ل ِ ت َ لا ] (اِخ ) خدای تعالی . ملک العرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنگاه ملک تعالی نوح را علامتی بکرد عذاب را که...
خدای تعالی . [ خ ُ ت َ لا ](اِخ ) خدای بزرگ . خدای برتر. کنایه از علام الغیوب . عالم الغیب . عالم الغیب والشهاده . ستارالعیوب . نهان دان . (یادداشت...
واجب تعالی . [ ج ِ ت َ لا ] (اِخ ) خدای تعالی . آنکه عدم بر وی جایز نبود. رجوع به اﷲ و واجب الوجود و واجب لذاته و واجب بالذاته شود.
[عبارت عربی] به نام او (خدا) که بلندمرتبه است.