نازل
نویسه گردانی:
NAZL
این واژه تبارانه پارسى و پهلوى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى سرچشمه اش پارسى ست و از ریشه ن.ز.ل آمده و تازیان (اربان) فعل نَزَلَ را از کُنشِ پهلوى نَزْرونْتن Nazruntan (نَزْرونَتَن ) به معناى فروفرستادن و پایین فرستادن برداشته معرب نموده (تبدیل ر به ل) و
ساخته اند: نَزَلَ ینزل ، نازل ، منزل منازل ، نزول ، تنزیل ، انزال ، منزلة ، انتزال ، منتزل و ... !!!! دیگر همتایان آن در پارسى اینهاست: اُپَسته Opasteh (پهلوى: اُپستگ : نازل ، ساقط ، منحط ، معزول، افتاده) ، افتاده Oftadeh (پهلوى: اُفتاتگ) ، فرودیک Forudik
(پهلوى: فْروتیک : نازل ، هبوط-تنزل کرده ، فروفرستاده) ، فرودیهسته Forudihasteh (پهلوى: فْروتیهستگ : نازل ، متنزل ، منحط، افول کرده) ، اُفتیک Oftik (پهلوى: نازل ، افتاده شده ، سقوط-نزول-هبوط کرده) ، شَسْتگ Shastag (پهلوى: نازل ، ساقط ، منحط ، مضمحل - در پهلوى
شَستن Shastan : ساقط-نازل-منحط شدن ، از پا افتادن ، افول کردن) ، ابگنده Abgandeh (پهلوى: ابگندگ : نازل ، ساقط ، معزول ، منسوخ ) ، فروفرسته Foruferesteh (پارسى: فروفرستاده -نازل) ، گراده Geradeh (پهلوى: گْراتَگ : نازل، فرود-نزول کرده) ، فرورو Forurow (پارسى:
نازل ، پایین رونده، پایین آینده) ، فروآ Foru-aa (پارسى: نازل، فرو آینده ، پایین آمده) ، پاییناى Payinay(پارسى: نازل ، پایین آینده ، فروآینده ) ، پایینرو Payinrow (پارسى: نازل، پایین رونده) ، فروآیند Foruayand (پارسى: نازل، فروآینده، پایین آینده) ، اُفتا Ofta
(پارسى-پیشنهادى: اُفت (افتادن) + آ (آى - آمدن) : نازل ، فروآینده
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نازل . [ زِ ] (ع ص ) فرودآینده . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از بالا بپائین آینده . (ناظم الاطباء). پائین رو. (لغات فرهنگستان ). ها...
نازل شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن . از بالا به پائین آمدن . (ناظم الاطباء). || از جانب خدا وحی برپیغمبر فرستاده شدن . (ناظم الا...
نازل منزل . [ زِ م َ زِ ] (اِ مرکب ) جانشین : جاری مجرای بازی و مزاح می شود و نازل منزل هزل و سفاح می گردد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 109). ...
نازل منزله . [ زِ م َ زِ ل َه ْ ] (اِ مرکب ) به جای چیزی ، که لفظ دیگرش قائم مقام است . (فرهنگ نظام ). قائم مقام . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
نازل کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به پائین آوردن . (ناظم الاطباء). فروفرستادن . || وحی فرستادن خدا بر پیغمبر خود. (ناظم الاطباء).
ناضل . [ ض ِ ] (ع ص ) بهادر. غازی . (ناظم الاطباء). غالب در نضال . (المنجد). اسم فاعل از نضل است . ج ، نضال . رجوع به نضل شود.