روان
نویسه گردانی:
RWʼN
روان /ravān/ معنی ۱. جان؛ روح حیوانی: ◻︎ شبانگه کارد بر حلقش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید (سعدی: ۱۰۰)، ◻︎ جان و روان یکیست به نزدیک فیلسوف / ورچه ز راه نام دو آید روان و جان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹). ۲. (فلسفه) [قدیمی] نفس ناطقه. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. رقیق، سیال، مایع ۲. جاری، ساری، متداول ۳. جان، روح، نفس ۴. سلیس، شیوا ۵. راهی، روانه، عازم ۶. لینت، نرمی ≠ جامد
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۲ ثانیه
روان . [ رَ ] (نف ) ۞ رونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). پویان . (ناظم الاطباء). آنچه یا آنکه راه رود : یکی زنده پیلی چو کوهی ...
روان . [ رَ / رُ ] (اِ) ۞ جان . (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روح .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : جان را سه ...
روان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 15هزارگزی جنوب غربی قصبه ٔ بهار و یک هزارگزی جنوب شوسه...
روان . [ رَ ] (اِخ ) نام شهر ایروان . (ناظم الاطباء). روان ۞ از شهرهای مهم قفقاز و مرکز ایالت روان است . در 230هزارگزی جنوب تفلیس و در کنا...
روان . [ رُ ] (اِخ ) ۞ شهری است مرکز ایالت لوار از فرانسه در محل تلاقی رود لوار و رنزون . سکنه ٔ آن 46500 تن است . محصول آن پارچه های پنب...
روان به درستی معنی پارسی واژهٔ عربی روح است . برخی معتقد به بازگشت روح یا وازایش هستند.
محتویات [نمایش]
دین اسلام [ویرایش]
این واژه در قرآن م...
روان: خاستگاه خرد، هوش، احساس و اراده که دارای دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه است و هستی اش وابسته به جان می باشد. این واژه در اوستایی اوروَن urvan، در سغ...
خط روان . [ خ َطْ طِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که بی تأمل خوانده شود و هم چنین رقم خوانا. ناخوان مقابل آن . (آنندراج ) : چنان خط م...
روان بد. [ رَ وام ْ ب ُ ] (اِ مرکب ) نفس کل . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نفس کل که روان فلک نهم باشد و آن را روامبد نیز گویند. (آنندراج ) (...
روان بخش .[ رَ وام ْ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه روح ببخشد. جان بخش . روح بخش . صفتی از صفات آفریدگار : بهر کار کو ساخت داننده اوست روان بخش...