افتادن
نویسه گردانی:
ʼFTADN
افتادن /'oftādan/ معنی ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن. ۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن. ۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن. ۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی. ۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن. ۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین. ۷. [قدیمی] تابیدن. ۸. [عامیانه، مجاز] حذف شدن یا نادیده گرفته شدن بهصورت سهوی. ۹. [عامیانه، مجاز] مهمان شدن معمولاً بدون دعوت. ۱۰. مصادف شدن. ۱۱. [عامیانه] رد شدن؛ مردود شدن. ۱۲. [عامیانه] با کسی همصحبت شدن و معاشرت کردن. ۱۳. [عامیانه، مجاز] از دست دادن مقاومت. ۱۴. [عامیانه] فهمیده شدن. ۱۵. حمله کردن. ۱۶. [عامیانه] انجام کاری بهصورت عادت. ۱۷. [قدیمی] شدن. ۱۸. [قدیمی] عارض شدن. ۱۹. [قدیمی] واقع شدن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های همانند
۱۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رحم افتادن . [ رَ اُ دَ ] (مص مرکب ) رحم آمدن . مهر پیدا کردن : شکارانداز ما را تا کی افتد رحم در خاطررگی داریم و شمشیری سری داریم و فتراکی ...
رشک افتادن . [ رِ اُ دَ ] (مص مرکب ) تخم شپش به موی افتادن . (یادداشت مؤلف ).
داغ افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) لک افتادن . لک شدن : خبر ز داغ جگر میدهد بسوز جگرز خون دیده که بر جامه داغ می افتد. امیرخسرو.داغ می گل ...
خوش افتادن . [ خوَش ْ / خُش ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) نکو افتادن .موافق افتادن . مناسب قرار گرفتن . بموقع واقع شدن .
خون افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) خون جاری شدن . خون از محلی خارج شدن . بیرون آمدن خون . || قتل واقع شدن . قتل اتفاق افتادن . کشتار واقع...
دست افتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) یافته شدن و میسر گشتن . (ناظم الاطباء). بدست افتادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آموختن . || دریافتن ...
سپید افتادن . [ س َ / س ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) سپید افتادن کوکب ؛ مسعود شدن بخت . (آنندراج ) : کوکبم از قهر روزیها سفید افتاده است میکند تسخیر دل ...
عرض افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) نمایان شدن . عرضه شدن . ارائه گردیدن . || به عرض رسیدن مطلبی . || پیشنهاد شدن . (فرهنگ فارسی معین )...
عزم افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) عزم فتادن . عازم شدن . قصد کردن : نه پایه قدر او ز نهم آسمان گذشت هرگاه عزم او بسوی آسمان فتاد.علی ...
عقب افتادن . [ ع َ ق َ اُ دَ ] (مص مرکب ) پس ماندن : عقب افتادن از قافله . || تأخیر کردن درادای چیزی : عقب افتادن مواجب . عقب افتادن مال...