امید
نویسه گردانی:
ʼMYD
دل بستن و منتظر ماندن برای رسیدن به یک آرزو یا یک خواسته در آینده. (https://www.cnrtl.fr/definition/espoir) این واژه در پهلوی: emet، omet بوده است. *** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
امید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) ۞ در پهلوی ، اُمِت ۞ . در پازند، اُمِذ ۞ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الا...
امید. [ اُ ] (اِخ ) (دماغه ٔ...) دماغه ٔ امید نیک ۞ . قطعه ٔ انتهایی افریقا را از طرف جنوب غربی تشکیل میدهد و از سوی مغرب باقیانوس اطلس و از...
امید نیک . [ اُ دِ ] (اِخ ) رجوع به امید (دماغه ٔ...) شود.
امید کردن . [ اُ/اُم ْ می ک َ دَ ] (مص مرکب )نوید دادن . وعده ٔ خوب دادن . وعده دادن : یکی بدره با هر یکی بار کردببرگشتن امّید بسیار کرد. فرد...
امید هروی . [ اُ دِ هَِ رَ ] (اِخ ) صاحب فرهنگ سخنوران و الذریعة (قسم اول جزء تاسع ص 97) بنقل از تذکره ٔ روز روشن او را در شمار شاعران آورده ا...
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُ / اُم ْ می ] (اِ مرکب ) امید بزرگ . بزرگ آرزو : بتا تا مرگ جان تو ببرده ست بزرگ امید من با تو بمرده ست . (ویس و رامین ).ک...
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُم ْ می ] (اِخ ) نام حکیمی است که استاد و پرورنده ٔ پرویزبن انوشیروان بود. (برهان ). بروایت نظامی گنجوی معلم و مؤدب ...
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُم ْ می ] (اِخ ) کیابزرگ امید. رجوع به کیابزرگ امید و بزرگ امید رودباری شود.
چشم امید. [ چ َ / چ ِ م ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امید و انتظار و آرزوی بسیار.
حسن امید. [ ح َ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) او راست : «تاریخ ایران » چ 1347 هَ . ق . (ذریعه ج 1 ص 238).