اجازه ویرایش برای همه اعضا

سلطان

نویسه گردانی: SLṬAN
از ریشه ی سلط (پادشاه کردن یا شدن)، سلطه (چیرگی). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اَخشید axshid (سغدی) اخشاون axshAvan (سغدی) گاهدار gAhdAr (مانوی) شاه shAh، پادشاه pAdshAâh خدیش xodish، (دری) خدیور xedivar (دری) شهریار (دری) *** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سلطان یک اسبه . [ س ُ ن ِ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سلطان فلک است که خورشید جهانگرد باشد. (آنندراج ) (برهان ).
اوچ گنبد سلطان . [ گُم ْ ب َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار دارای 350 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، لبنیا...
امامقلی سلطان . [ اِق ُ س ُ ] (اِخ ) پسر دین محمدخان ، از طرف عم خود ولی محمدخان پادشاه ازبک عهده دار حکومت سمرقند بود و در سال 1020 هَ . ق ....
امامقلی سلطان . [ اِ ق ُ س ُ ] (اِخ ) (سیاه منصور) در عهد شاه عباس اول حاکم اسفراین خراسان بوده است . (از تاریخ کرد ص 207 و تاریخ عالم آرای ...
سلطان ابراهیم . [ س ُ اِ ] (اِخ ) الامینی . والد عالیقدرش میرک جلال الدین قاسم بن میرک محمدبن مولانا ناصرالدین ابراهیم است . انتساب مولانا ا...
سلطان ابوسعید. [ س ُ اَ س َ ] (اِخ ) (855 - 873 هَ .ق .)فرزند شاهرخ نوه ٔ میرانشاه از سلسله ٔ تیموری که بعداز وی بسلطنت رسید. اوضاع ممالک شاه...
سلطان معشوقان . [ س ُ ن ِ م َ ] (اِخ ) کنایه از ذات حق سبحانه و تعالی . (آنندراج ).
سلطان محمدنور. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) شاعر و خوشنویس قرن ده هجری . وی پسر و شاگرد سلطان علی مشهدی است و نسخه ٔ زیبای نظامی مورخ ...
سلطان سلغرشاه . [ س ُ س ُ غ ُ ] (اِخ ) ابن سعد زنگی برادر اتابک ابوبکر پادشاه فارس وپسر سعد زنگی او را فریباش خان میخوانده اند، و بحسن صورت و...
سلطان المرکبات . [ س ُ نُل ْ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) میوه ای است بزرگتر از خربزه و منحصر به مازندران است و در جای دیگر یافت نمیشود. (یادد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.