نقاب
نویسه گردانی:
NQAB
این واژه در عربی نَقاب و با تشدید ن است با این معانی: دانایی، روبند، شکم. (فرهنگ عربی - فارسی لاروس) در میان واژه های اوستایی، پهلوی، پارتی، مانوی و سغدی، واژه نکاپ یا نکاب دیده نمی شود؛ تنها در واژه های پهلوی، نِکا به معنی دیدن آمده است؛ و روشن نیست که آقای ابوالقاسم پرتو از چه منبعی نوشته که نقاب در پهلوی نکاپ بوده است. (نگاه کنید به فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی و مکنزی). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: روبند ruband (دری) جالک jālak (سنسکریت: jālaka)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مه نقاب . [ م َه ْ ن ِ ] (ص مرکب ) که از ماه نقاب دارد. خوبروی . زیباچهره : عالمی بس دیورای است ارنه من نام حور مه نقابش کردمی .خاقانی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نقاب پوش . [ ن ِ ] (نف مرکب )که نقاب بر رخ دارد. که صورتش ظاهر نیست . که روی بندو نقاب بر صورت زده است تا شناخته نشود. ماسک دار.
مشک نقاب . [ م ُ / م ِ ن ِ ] (ص مرکب ) زنی که روی خود را از نقاب سیاه پوشانیده باشد. (ناظم الاطباء). || مشک فشان . از اسمای معشوق است ۞ . ...
نقاب زدن . [ ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نقاب بربستن . نقاب بر رخ افکندن . نقاب پوشیدن .
نقاب بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نقاب بر رخ زدن : نقاب چینی و رومی به نیسان همی بندد صبا بر روی هامون . ناصرخسرو.زین هزاران شمع کآن...
نقاب خضرا. [ ن ِ ب ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقاب نیلی . [ ن ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نقاب کشیدن . [ ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاب کشیدن بر چیزی ؛ پرده بر آن انداختن . آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن : نوعروسی است ...
نقاب گشادن . [ ن ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نقاب برافکندن . نقاب از رخ دور کردن . ظاهر ساختن . نمایان کردن . رخ نمودار کردن : اگرت بایداین بچه ب...