دست
نویسه گردانی:
DST
در پارسی واژه ی 'دست' در ساختار عباراتی یا اصطلاحاتی بکار رفته که با مفهوم همت عالی و توانمندی استادانه گره می خورده ، مانند: دست بکار شدن، دست آورد، دست به دست شدن، دست بالای دست، دستت درد نکند، دستت مریض مباد ( دسمریزا در میان عوام)، دست پر، دست داشتن در کاری، دست بر دل کسی نهادن، دست بر سینه کسی زدن، دست به دامان شدن، دستور دادن یا گرفتن، دست اندازی کردن، دست تمع، دست دوستی، دست به سینه بودن، دست بسته ، دست دارزی، دست به کمر، دست از پا درازتر، دست و پا شکسته، دست و پا کردن، دست دادن ، دست برداشتن، ووو...
واژه های همانند
۴۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
دست بوسیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) تقبیل ید. بوسیدن دست . بوسه زدن بر دست کسی : سرانی کز چنین سر پرفسوسندچو گل گردن زنان را دست بوسند. نظا...
دست پروردگی . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست پرورده . دست پرورده بودن . تربیت شده بودن تحت نظر کسی . رجوع به دست پرور...
دست برکندن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک چیزی کردن . (از غیاث ) (از آنندراج ) : کم کم از داغ بتان برکنده ام دست نیازاندک اندک نقد بسیار...
دست افتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) یافته شدن و میسر گشتن . (ناظم الاطباء). بدست افتادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آموختن . || دریافتن ...
دست اندازان . [ دَ اَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دست انداختن . در حال تکان دادن دست : تذأذؤ، تذریع، خزف ، ذأذاء، ذأذاءة، مُطَیطاء، مُطَیط...
دست افکندن . [ دَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست انداختن .- دست از دامن کسی یا چیزی افکندن ؛ کنایه از جدا کردن . (آنندراج ). - دست فغان از دا...
دست بدارنده . [ دَ ب ِ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) تارک . (یادداشت مرحوم دهخدا). دست بردارنده . رهاکننده .
دست بداشتن . [ دَ ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) رفض . ترک . رها کردن . ترک گفتن . یله کردن . دست کشیدن از. رهایی دادن . واگذاشتن . واگذاردن . (یادداشت ...
دست بربستن . [ دَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دست بستن . مغلول کردن : یکی راعسس دست بربسته بودهمه شب پریشان و دلخسته بودبرو شکر یزدان کن ا...
دست خاییدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دست گزیدن . به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی . اظهار پشیمانی کردن . (دهار) : دست خائی بعد ازآن...