دست
نویسه گردانی:
DST
در پارسی واژه ی 'دست' در ساختار عباراتی یا اصطلاحاتی بکار رفته که با مفهوم همت عالی و توانمندی استادانه گره می خورده ، مانند: دست بکار شدن، دست آورد، دست به دست شدن، دست بالای دست، دستت درد نکند، دستت مریض مباد ( دسمریزا در میان عوام)، دست پر، دست داشتن در کاری، دست بر دل کسی نهادن، دست بر سینه کسی زدن، دست به دامان شدن، دستور دادن یا گرفتن، دست اندازی کردن، دست تمع، دست دوستی، دست به سینه بودن، دست بسته ، دست دارزی، دست به کمر، دست از پا درازتر، دست و پا شکسته، دست و پا کردن، دست دادن ، دست برداشتن، ووو...
واژه های همانند
۴۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دست جنبانیدن . [ دَ جُم ْ دَ ](مص مرکب ) دست جنباندن . رجوع به دست جنباندن شود.
دست درآویختن . [ دَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) دست زدن . متمسک شدن . چنگ زدن : دست درآویز بفتراک دل آب تو باشد که شوی خاک دل . نظامی .چو نافش بر...
دست فرازبردن . [ دَ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )دست پیش بردن . دست دراز کردن . پرداختن : بدین نامه چون دست بردم فرازیکی مهتری بود گردن فراز. ف...
دست بازداشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن . ترک گفتن . دست کشیدن . ترک کردن . گذاشتن . یله کردن . هشتن : جز یک تن همه را بکشت آن یک ...
دست برفراشتن . [ دَ ب َ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) دست برافراشتن . دست برداشتن . بالا بردن دستها به دعا یا فریادخواهی : شنیدم که پیری شبی زنده د...
دست برفشاندن . [ دَ ب َ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) دست برافشاندن . دست افشاندن . کنایه از جدا شدن و ترک گفتن . (آنندراج ). ورجوع به دست افشان...
بسر دست آمدن . [ ب ِ س َ رِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) مرادف بسر چنگ آمدن ، کنایه از کمال قرب . || در قبض و تصرف خود آمدن . (آنندراج ) : گو بخت ...
بی دست و پا. [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) بی دست و پای . آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی .رجوع به دست و پا شود. || بی جربزه . که بچالاک...
دست و رو شوئی . [ دَ ت ُ ] (اِ مرکب ) ظرف دست شوئی . مرحاض . (صراح ). دست و رو شویی . پارچ و لگن ۞ .