اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
بر روی آب آمدن . [ ب َ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی کار آمدن که کنایه از ظاهر شدن باشد.
پای در سنگ آمدن . [دَ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پای بسنگ آمدن . پای بسنگ خوردن . برخوردن به مانعی سخت . نومید شدن : به پیش صیت احسانت گه ...
پای بر سنگ آمدن . [ ب َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پیش آمدن مخاطره ای باشد. (برهان ). عائق ومانعی صعب ، املی را بدل به یأس کردن . ...
سنگ بر سبو آمدن . [ س َ ب َس َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص کردن و شدن . (آنندراج ) : گزیدم خاکساری تا ...
کار به جان آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) کارد باستخوان رسیدن . کار بجان رسیدن : عجب عجب که ترا یاد دوستان آمدبیا بیا که ز تو کار من به ...
آه کشیدن به دلیل رنج و اندوه فراوان رتبه ای بالاتر ازآه کشیدن دارد
خوش بر سر پا آمدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ س َ رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بظهور آمدن . آشکار شدن . تکوین یافتن در تداول الواط. (از آنندراج ).
خون از بینی آمدن . [ اَ م َ دَ ] (مص مرکب ) خون از بینی کسی روان شدن . رعاف . (یادداشت مؤلف ).- خون از بینی کسی نیامدن ؛ آزاری به کسی ...
التماس کرده آمدن . [ اِت ِ ک َ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست شدن . چیزی را طلبیدن : و با رسولان ما رسولان آیند از حضرت بزرگ تا ما نیز ...
به دل کسی آمدن. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دل‌آزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آن‌گاه که از مدینه به وادی‌القریٰ بازگشت بر راه شام و خلعت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.