اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
بعمل آمدن . [ ب ِ ع َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برای کاری آماده شدن . || به استعمال گذاشته شدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به همان متن شود.
بغضب آمدن . [ ب ِ غ َ ض َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بخشم آمدن . خشمگین شدن . و رجوع به غضب شود.
بسنگ آمدن . [ ب ِ س َم َ دَ ] (مص مرکب ) سست و ضعیف شدن . (ناظم الاطباء).- بسنگ آمدن پا و سنگ آمدن ؛ کنایه از زخمی شدن پا باشد. (از آنندرا...
بجوش آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + جوش + آمدن ) جوش آمدن . بحد جوشیدن رسیدن . رجوع به جوش آمدن شود. || بحرکت آمدن . طغیان کر...
بچشم آمدن . [ ب ِ چ َ / چ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) دیده شدن . به نظر آمدن . جلوه کردن در انظار. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || بزرگ آمدن در...
بچنگ آمدن . [ ب ِ چ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ به دست آمدن . نصیب شدن : ز گستردنیها و از بوی و رنگ ببین تا ز گنجت چه آید بچنگ . فردوسی .و رجو...
بحرف آمدن . [ ب ِ ح َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + حرف + آمدن ) به سخن آمدن . لب به سخن گشودن چنانکه طفل به سخن درآید و زبان آموزد. و ر...
باران آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نزول باران . فرود آمدن باران . باریدن باران . فروریختن باران . باران باریدن .
بازپس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) بعقب آمدن . واپس آمدن . رجعت . مراجعت کردن . برگشتن . عقب نشینی کردن : مثنی نامه کرد سوی عمر که کار ...
اختیار آمدن . [ اِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گزیده آمدن : وزرای انوشیروان در مُهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند.و ملک همچنین تدبیری اندیشه کر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.